![]() |
![]() |
|
چقدر از دست خودم ناراحتم .. امروز صبح بد با طلا حرف زدم .. امروز صبح بيخودي عصباني بودم .. چرا داد زدم سرش .. آخه اين همه عجله واسه چيه ؟؟؟؟ چرا من اينقدر عجولم ..از ساعت ۹ تا حالا يادم ميوفته بيشتر عصباني ميشم خدا يا كمكم كن اينقدر خود راي نباشم خوب چه اشكالي داره يه ريزه كوتاه بيام .. ميدونم همش تقصير من بود الكي عصباني شدم و بهش گير دادم كه اول كاپشن بپوشششش .. دختر نازم اشكش در اومد ...من مامان بدي هستم |
||
+
نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ساعت 10:41 توسط مامانی
|
|